منتظر

انتظار

منتظر

انتظار

شعر انتظار

سرمست به یک نگاهم کن  

ساغر جان 

آشنایم کن به راه 

 ای بی نشان ستاره ام  

تا واپسین نفسم  

تا آن ساعت  

که آخرین مشت این خاک  

بالشت من  

منتظرم  

گرچه چشمان خونبارم  

در انتظارت بی سویند   

چشم انتظار یک بویند 

بعد از سفر آخرت 

چون هزاری نغمه پرداز 

هزار سال است  

که به غم تو می نازم 

هر روز با غمی تازه  

نغمه ای تازه پردازم